عب نداره
من به تنت فکر میکنم
به آغوشت
به گرمای بودنت
به نفس هاست
مژه هایت
تیره تر بودن دور قرنیه چشمت وقتی نگاهم میکنی
به حالت ابروهایت
به ته ریشت
به دست هایت
به تو
دلخوشی این روز های تاریک و مبهم
ترس در دلم راه نمیدهم
ادامه میدهم
صبح های زود بیدار میشوم
از شدت خستگی گاهی هیچ چیز متوجه نمیشوم
در مترو خوابم برده
در مسیر به هزارو یک چیز فکر کرده ام
به تو که میرسم انگار قلبم آرام تر میزند
انگار ترس ندارم
تو اصلا معنای همه نبودن این تشویشی
به خیالم برایم یک جای امنی
امن
امنیت
مدتهاست حسش را فراموش کرده ام
مدتهاست هر بار در را قفل کردم که بروم پی آن یک لقمه نان نمیدانستم چه اتفاقی در پیش امکان وقوع داشته باشه
در راه شروین گوش میدهم و میفهمم او بارها گفته در کدام سمت ایستاده فقط شنیده نشده
دلم میگیرد
ازین همه اتفاق و بالا و پایین
غرق آرامش خانه میشوم .
دلتنگم
منتظرم
دلتنگ اتفاقهایی که نیفتاده
منتظر اتفاق هایی که باید
درد را در عمق جانم در مهره به مهره تنم
درهم تنیدگی
درهم پیچیدگی
درهم برهم
من انگار گم شدم
انگار در یک فضای ناشناخته معلقم
انگار هیچ چیز نمیدانم
من فرار نمیکنم
نمیدوم
ایستاده ام
نه روی پاهایم
روی هیچ
هیچ چیز
من
من ..
Long time ago
Last seen long time ago
.
- ۰۱/۰۸/۱۱
خیلی قشنگ بود