ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

من هیچوقت انقدر عمیق امید نداشتم

يكشنبه, ۱۰ مهر ۱۴۰۱، ۰۳:۱۸ ب.ظ

باشد که اشک های بعدی اشک های شادی باشد 

  • ۰۱/۰۷/۱۰

نظرات (۵)

اشک های زیبایی می شوند....

پاسخ:
اوهوم
  • مدیر وب سایت
  • سلام،،
    انشاالله با توکل به خدا اشک های بعدیتان اشک شوق باشد..

    روا نیست آدمی به دلی که در آن خدا سکونت گرفته غم دخول دهد...

    پاسخ:
    امیدوارم 
  • 𝘚𝘵𝘳𝘢𝘸𝘣𝘦𝘳𝘳𝘺 🍓``
  • :)

    پاسخ:
    :)

    امید نان روزانه آدمیست.تاگور

    پاسخ:
    بی نون نمونی رفیق
  • عارفه صاد
  • امیدوارم

    پاسخ:
    :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">