ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

جانم ... جان من جانم

شنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۰۱ ب.ظ

تو شبیه پیدا شدن یه جزیره بودی وقتی وسط یه اقیانوس بی انتها گم شده بودم 

تو پیدا شدی که وقتایی که از همه چی عصبانیم بهذحس نبض دستت زیر انگشتام فکر کنم 

تو شبیه حس نسیم لابلای موهامی 

شبیه تونستن 

شبیه بستن پلکام وقتی خیالم از همه چی راحته 

تو ...

تو شبیه خودتی بیشتر از هرچیزی 

بخاطر همینه که دوست دارم نگات کنم وقتایی که حواست نیست 

نمیدونی امسال بیشتر از هر سال دیگه ای منتظر پاییزم 

منتظر اومدنت 

حس کردنت 

لمس کردنت 

نگاه کردنت 

دلم برات لک زده 

لحظه شماری میکنم ببینمت 

عین دیوونه ها 

عین تپش قلب فروغ برا شاهی 

من دارم میگذرونم تا تو پیشم باشی 

قلبم ...

  • ۰۱/۰۶/۱۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">