ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

زیبایی من درون

يكشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۱، ۰۷:۴۰ ب.ظ

میتونم خیلی قطعی بگم خیلیا تاراشونو از دست دادن :) 

حالا منم . یه دنیای کوچولو . با یه عالمه دلخوشی خوشگل .

حالا فقط منم 

همیشه من بودم 

الان یه من گوگولو این وسط وایستاده که از پس هر چیزی برمیاد 

من خوشحالم 

بابت تجربه این مسیر 

بابت تک تک ضربه ها 

بابت تک تک لحظه ها 

بابت تک تک اتفاق ها .

من این مسیرو اومدم یزرگ شدم 

رشد کردم 

دووم آوردم 

و حالا تنهایی بدون کمک هیچ کسی دارم ادامه میدم 

و به شدت دارم تلاش میکنم بهتر و بیشتر باشم 

نمیگم کامل 

ولی قوی :) 

من یه عالمه تجربه بزرگو کوچیکو گذاشتم تو جیبمو میخوام برم درست وسط داستان 

:) 

من میتونم 

من میدونم که میتونم از پسش بربیام 

  • ۰۱/۰۶/۰۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">