ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

ه ج ر ت

شنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۱، ۰۶:۰۳ ب.ظ

هیچ مهاجری فعل هجرت را یکسان صرف نمیکند 

ما هر کدام به امیدی ترک وطن کرده ایم 

هیچ آدمی خانه اش را ولو خانه ای روی آب ، به همین سادگی بیخود و بی جهت رها نمیکند که برود 

چرایی اش برای هر آدمی با دیگری فرق میکند اما بعد هجرت ما همه دلتنگی های بی حد پر بلایمان را یکسان صرف میکنیم 

هر بار که سوار آن اسب بزرگ آهنی میشویم نمیدانیم به خانه میرویم یا برمیگردیم 

مهاجر به شوق زندگی پرواز میکند 

اما حکایت ما مهاجران خزان پذیر ایرانی حکایت پرنده های مهاجر زاینده رود بی رود است ما میخواستیم همین یک بار فرصت زندگی را زندگی کنیم اما در آسمان و زمین و کوه و دریا پر پر میشویم 

حالا مانده ایم با دندان خشم بر جگر خسته بسته و ذکر مدام هیهات بر لبهایمان ازین جان های جوانی که بی جان شد و هزار امید بنی آدم که بر باد رفت ...

  • ۰۱/۰۴/۲۵
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.