دلدرد توام با دلتنگی توام با نامرئی بودن توام با من
همه بچه های اتاق با دوست پسر هایشان بیرون هستند
به دوست های قدیمی تر و دورترم پیام میدهم
حالشان را میپرسم
جوابی نمیدهند
احتمالا آنها هم باهم بیرون هستند
من پریود شده ام دست کم چهار روز زودتر از موعد مقرر .
درد دارم
مهره های کمرم
ران پایم
از آن طرف دلم
بغضم گرفته
احساس تنهایی نمیکنم
همانی بود که برایش تصمیم گرفته بودم
حالا نه اینکه مثلا بگویم من خیلی آمادگی این کنده شدن از همه چیز را داشتم
نه اصلا
اتفاقا با بهم ریختن سیگل قاعدگی ام میشود فهمید چه فشار روحی سنگینی را پشت سر گذاشته ام
اما یک چیزی
من الان میدانم حتی اگر نباشم هم زندگی همه آدم های زندگیم روال همیشگی اش را دارد
بودم هم فرقی نمیکرد
شاید بپرسید چرا
چون
چونکه
چون من دختر نامرئی قصه هستم
احساساتی شده ام ؟
کمی
دلم برای خانواده ام تنگ شده ؟
نه
به این فکر میکنم که
به خیلی چیز ها
خیلی خیلی خیلی چیزها
اما تمام امروز را در تختم ماندم
فقط ناهار سبکی خوردم
و دوباره به تختم برگشتم
خوبی این اتاق این است که بچه ها هیچکدامشان نیستند
و این آرامم میکند
این روز ها
منتظر اتفاق های بعدی ام
قول میدهم تلاشم را بکنم
همه تلاشم را
همه همه همه اش را
- ۰۱/۰۴/۲۴