ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

برای چ ه

دوشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۱، ۰۱:۳۵ ق.ظ

من آدمی که زیاد غر بزنم نیستم بیشتر مینویسم 

تا اینکه حرف بزنم 

اما حرف زدن آدمو خالی میکنه 

من به شدت کمالگرام 

و این برام مثل شکنجست 

خیلی وقتا بخاطر کوچک ترین نقصی تمام تلاش های یه مدت طولانیمو خودم زیر سوال بردم 

بهم برخورده 

حساس شدم 

و خب 

خیلی حرفا 

خیلی چیزا 

که گاهی حس میکنم برا چی باید بنویسمش 

برا چی باید بگمش 

برا چی اصن باید اینجا باشم 

نمیدونم ...

واقعا نمیدونم 

  • ۰۱/۰۴/۱۳
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.