ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

درس امروز

يكشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۱، ۱۱:۳۵ ب.ظ

امروز خیلی درس ها گرفتیم 

آما چون انقدر خسته ام که جنازمو بزور رسوندم خونه و فرداام لانگم و تا دیروقت قراره کلینیک باشم تعریف کردن جزئیاتش کنکله 

فقط اینکه دنیا پر از آدمهای کیری تخمی و عنه و قراره هرروز بدتر از دیروزو ببینید و تجربه های بدتر از دیروزیو داشته باشید .

خلاصه اینکه گاهی به خودتون حق بدید بزنید زیر گریه و بلند بلند گریه کنید و قوی نباشید و قربانی بشید 

قربانی ظلم عقده های شخصیتی یه آدم روانی 

  • ۰۱/۰۴/۱۲
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.