خیانت
من بچه تر که بودم خیانت دیدم.
انقدر برای خیانت آماده نبودم و بی تجربه بودم که برگشتم به اون رابطه سمی
برگشتم و عزت نفسم اعتماد به نفسم تواناییم مهارتام تمرکزم و عملا همه اون چیزی که منو تشکیل میداد و تعریف میکرد متلاشی شد
اره من خیانت دیدم اولویت دوم نه آخر شدم اما نتونستم دل بکنم
اون موقه برام مث این لود که به یه بچه یه ساله که هنوز درست واستادنو بلد نیستو یاد نگرفته بگی بدو .
اصن ازش انتظار داشته باشی مدال دو سرعت دنبا رو بباره اصن رکورد بشکونه
من شروع کردم به سرزنش کردن خودم
هی زدم تو سر خودم
تو سر مهارتام
استعدادام
هنوز که هنوزه با من مونده
هنوز بعد این همه مدت تاثیرات اون رابطه سمی با من هس
گذشت
من بازم تجربش کردم اما حالا دبگه بلد بودم چژوری خودمو شده از مرز واپاشی برگردونم
باز گذشت
باز گذشت
یه مدت پیش فهمیدم اون ادم درگیر آدمیه که بهش خیانت میکنه
اتفافی فهمیدم
یاد اون زمانی افتادم که از ته دلم ارزو کردم یه جایی یه آدمی درست مثل خودش با من باهاش رفتار کنه
من به کارما اعتقادی ندارم .
به هیچی اعتقادی ندارم
نه خواسته من نه روزگار نه چرخ گردون
اینا همه رو بافتم که تهش ته تهش بگم جایی باشید که میخوانتون همین
- ۰۱/۰۴/۰۸