ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

Never

سه شنبه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۱، ۰۶:۴۳ ق.ظ

هیچ وقت نترس. 
اگه ترسیدی نلرز. 
اگه لرزیدی نیفت. 
اگه افتادی نمیر. 
اگه مُردی دوباره وایسا و بجنگ…

 

  • ۰۱/۰۳/۱۷

نظرات (۲)

رو نوشت به خودم.

پاسخ:
:) 

یاد اون اهنگ قدیمیه افتادم که میگفت :

الهی من بمیرم ، بمیرم که شاید بیایی دستاتو بگیرم

 

بعد جوک نویس های قشنگ مون گفته بودن : شاعر تصوری از مرگ نداشت

پاسخ:
میبینی جانا 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">