آزار
پنجشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۵۲ ق.ظ
همه چی آروم تره
داشتم فکر میکردم ما وقتی عصبانی ایم دنیا چقدر یهو خالی میشه
انگار فشار عمیق ترین نقطه اقیانوس رو سرته
همه سال گذشته تو تولد دوستام براشون صبر ارزو کردم
حس میکنم انگار شبیه نمک برای توی غذا لازمه
دیگه اینکه نشستم و له این فکر کردم تا یه مدت پیش حس میکردم دلم میخواد با ادمها دوست بشم
اما الان اینجوری ام که انگار یه چیزی جلوی منو میگیره و عقب میکشه
اونقدر عقب که یهو تنها بشم و چیزی که جالبه اینه این تنهایی بهم میچسبه
عجیب دوستش دارم
عجیب باهاش اخت گرفتم
و عجیب دلم میخواد ادامه پیدا کنه
انگار که یه حباب بزرگ دورم باشه تا ازم محافظت کنه
داشتم فکر میکردم پس این حس گیجی از کجا نشات گرفته
از کجا میاد
چرا اصن هستش
این حس سردرگمی ازارم میده
راستی امروز یه سکشن داشتیم که نوزاده لپ خالص بود
هیچی دیگه نرم بود خوشم اومد
- ۰۱/۰۲/۰۸