ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

آزار

پنجشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۵۲ ق.ظ

همه چی آروم تره 

داشتم فکر میکردم ما وقتی عصبانی ایم دنیا چقدر یهو خالی میشه 

انگار فشار عمیق ترین نقطه اقیانوس رو سرته 

همه سال گذشته تو تولد دوستام براشون صبر ارزو کردم 

حس میکنم انگار شبیه نمک برای توی غذا لازمه 

دیگه اینکه نشستم و له این فکر کردم تا یه مدت پیش حس میکردم دلم میخواد با ادمها دوست بشم 

اما الان اینجوری ام که انگار یه چیزی جلوی منو میگیره و عقب میکشه 

اونقدر عقب که یهو تنها بشم و چیزی که جالبه اینه این تنهایی بهم میچسبه 

عجیب دوستش دارم 

عجیب باهاش اخت گرفتم 

و عجیب دلم میخواد ادامه پیدا کنه 

انگار که یه حباب بزرگ دورم باشه تا ازم محافظت کنه 

داشتم فکر میکردم پس این حس گیجی از کجا نشات گرفته 

از کجا میاد 

چرا اصن هستش 

این حس سردرگمی ازارم میده 

 

 

راستی امروز یه سکشن داشتیم که نوزاده لپ خالص بود 

هیچی دیگه نرم بود خوشم اومد 

 

 

  • ۰۱/۰۲/۰۸
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.