ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

تخمیان !

يكشنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۱، ۱۰:۴۹ ق.ظ

دیروز یکی از بچه ها بهم گفت من اگه یه دختر مث تو داشتم حالشو جا میاوردم 

یاد این افتادم که چند سال پیش وختی تنهایی رفته بودم مسافرت یکی دیگه از بچه ها بهم گفت من اگه خواهرم میخواست مثل تو باشه امکان نداشت اجازه بدم همچین کاری کنه 

این دومیه که خواهر نداشت 

برا اون بالاییه هم از صمیم قلبم ارزو کردم خدا هیچوقت هیچوقت بهش دختر نده چون یه موجود رو بوجود میاره که بهش ظلم کنه و تو سری خور بار بیارتش 

من زیاد ازین حرفا شنیدم 

حتی از دختر ها 

چطور خونوادت اجازه میدن 

چرا انقدر عجیبی 

نمیترسی 

چطور جرات میکنی 

چرا شبیه پسرایی 

چرا مث دخترا ناز نداری 

چرا اینجوری 

چرا سلیقت اینجوریه 

اگر بگم اصلا تخمم نیست دروغ گفتم 

کلمه به کلمه این برخورد ها فشار زیادی رو به من متحمل میکنه 

و تنهایی سنگین تری

من کار اشتباهی نمیکنم چون آسیبی به کسی نمیرسونم 

فقط دارم زندگیمو میکنم 

از نظر بقیه یاغی ام سرکشم عجیب غریبم 

اره مهم نیست 

ولی دلم نمیخواد دیگه باهاشون در ارتباط باشم 

اره من خودمو محدود چیزی نمیکنم 

و این مسخره شدن نداره 

چون برای داشتنوتجربه تک تک این چیزا کلی تاوان دادم 

کلی مراقب خودم بودم کلی جون کندم تا اعتمادی که هستو بوجود بیارم 

و متنفرم ازین که همش بهم بکن تو خونوادت راحت گذاشتتت 

نه اصلا اینجوری نیست 

منم توی یه خونواده ایرانی بودم 

با تمام این محدودیت های مملکت 

با تمام تفکر سنتی 

فرق من با بقیه این بود براش جنگیدم 

تاوانم پس دادم 

کتکم خوردم 

حرفم شنیدم 

ریسک های خرکی هم کردم 

ادم باید یه جایی انتخاب کنه 

یه جایی پای همه چی وایسه 

نمیشه همه چیو باهم داشت 

ازینکه هی قضاوت بشم 

هی همه بهم به چشم دیگه ای نگاه کنن متنفرم 

ازینکه زندگیم زیر ذره بین ادمای کوته فکر دورو برم باشه 

اینه که دلم میخواد ادمای دورم محدود باشن 

دیگه هیچیو برا هیچکس تعریف نمیکنم 

ازینکه یا به تخم کسی نباشم 

یا اهمیتی بهم نده 

یا اولویت چندمش باشم هم متنفرم 

چرا انقدر حس بد میدید به دوروبریاتون اخه 

واقعا حالم داره بهم میخوره 

 

  • ۰۱/۰۱/۲۸
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.