Morphine
خودت را درون آغوشم رها کن ، محکم تو را خواهم گرفت . آنچنان محکم که گویی با رفتنت ، جان از تنم خواهد رفت . خودت را درون آغوشم رها کن و باز جدا شو و دوباره به آغوشم بازگرد . چنان نفسی که نباید حبس شود . باید برود و دوباره بیاید .
خودت را درون آغوشم رها کن ، تا هر بار مزه کنم این طعم فراموش شدنی را .
بگذار چنان ماهیانی که حافظه ندارند ، از خاطر بازوانم بیرون شوی و دوباره باز آیی.
خودت را درون آغوشم رها کن ولی نمان . بگذار من و تنهایی ، تورا به یک اندازه داشته باشیم . آدمی زاد وقتی طعم تنهایی را نچشیده باشد ، آغوش به زبانش کمتر مزه میکند و وقتی درون آغوش غرق شود ، دلش برای تنهایی تنگ میشود .
آن کس که دلش برای آغوش تنگ شود ، غمگین است ولی آن کس که دلش برای تنهایی تنگ شود ، خشمگین .
خودت را درون آغوشم رها کن و هر بار به چشمانم خیره شو تا یقین را در اعماقشان پیدا کنم . یقین به اینکه همیشه آغوش من به تو باز است . همان جای همیشگی . نکند دلت بلرزد . با خیال راحت خودت را رها کن و بدان که تو را محکم خواهم گرفت .
- ۰۱/۰۱/۱۳