بی پروایی
من همیشه بی پروا بودم
همه جای زندگیم
همیشه ریسک کردم تجربه کردم نترسیدم رفتم وسط دل چیزی که ممکن بوده ب ام خطرناک باشه
من همیشه بی پرواییو انتخاب کردم بااینکه تقریبا منطقم خیلی وقتا میچربه تو انتخاب هام
ولی پای بی پروایی که بیاد وسط میتونم قید همه چیو بزنم
میتونم همه چیو فراموش کنمو حس کنم فقط همون لحظه از زندگی بهم داده شده
من همیشه بودم تا به آدمای زندگیم ثابت کنم گاهی دقیقا تو لحظه ای که فکر نمیکنن قراره یه معجزه ای یه استثنایی چیزی رخ بده
گذشت
گذشت
دیدم اع من اون طرف نامرئیَم
اونی که میبینه ولی دیده نمیشع
دیدم اع من هر چیم بشینم سر جام قرار نیست کسی پاشه بیاد بگه تا اینجا تو نداشته های خودت بودی الان من میشم اونی که داری
دیدم همش نشستم دارم خودمو گول میزنم که اره تارا هزااار تا دلیل هست که بیا بدم دست دلت قانعش کنم خدا مابینی ام خوب از پسش برمیومدم
خلاصه گذشت گذشت یه روز این دل بی صاحاب مونده گفت چند قدمی برو عقب
گفتم چرا گف کاریت نباشه برو عقب
رفتم عقب .همه چی ازونجا شورو شد
دیدم اع اع اصن کسی نفهمید من عقب کشیدم بعد یکم بعد دیدم اع اع هیشکی اصن براش مهم نی من سر جام نیستم
چیکار میکردم ؟
اصن از پس چه کاری برمیومدم
خلاصه دلم گرفت پوکید مچاله شد
بعد گفت پاشو پاشو جم کن اینجا جای موندنت نیس
اصن جا برات نیس که
اصن غلط کردی بهونه بگیری
پاشو باید بریم
این شد حتی جم نکرده رفتم
ول نکردم برما
مجبور شدم
جایی برام نبود
فقط توهم بودن برداشته بودم باور نمیکردم
الان ؟
نمیدونم الانو
فقط میدونم حالت تهوع دارم
نسبت به همه اتفاقای تلخ این مدت
خوب میشم ؟
از زخمام بنویسم ؟
نوچ
دیگه حوصله چیزی ندارم
انتخابم ؟ نبودنم ...
- ۰۰/۱۲/۲۷