ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

قول...قبول؟

چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۴۰۰، ۱۲:۳۳ ق.ظ

این مدت؟ 

هه 

گه ترین شرایط زندگیمو گذروندم 

واقعا شوک عصبی رد کردم 

با بیشترین توانم داد زدم 

کتک خوردم 

بهم توهین شد 

اشک ریختم 

درد کشیدم

رها شدم 

اره کسی اینارو نمیدونه 

کسی هیچوقت قرار نیست بفهمه من چیا پشت سر گذاشتم 

چون همه احتمالا از دور فکر کنن من بی نقص ترین شرایط ممکن رو دارم

و احتمالا حسادت کنن به این حجم از بی نقص بودن 

نمیدونم هنوز چطور نفس میکشم 

هنوز چطور دارم ادامه میدم 

حتی نمیدونم چی منو نگه داشته 

نمیدونم برا چی اصن زندم 

انقدر ضعیف شدم که آره.. بالاخره رفتم زیر سرم

و نمیدونم باید این حجم از دردو چطوری به هر چیزی جز شرایط تخمی ربط بدم که طبیعی ترین حالت ممکنشو جلوه بده 

دیگه نمیدونم چطور باید نقش بازی کنم که خستگیامو کسی نفهمه 

کاش مثلا میشد آدم یادش بره 

یه دکمه ای 

یه فایلی 

یه چیزی رو اون مغز بی صاحاب مونده بود که میشد فشارش بدی و هیچی یادت نیاد هیچ دردی هیچ خاطره ای هیچی هیچی 

گاهی میگم کاش تموم ش 

کاش تصادف کنم همه چی یادم بره 

کاش دیگه نتونم یه طرفه به همه چی ادامه بدم 

به دوست داشتنام به دلتنگیام به مراقبتام 

کاش بودی 

کاش وقتی میومدم پیویت بنویسم دلم برات تنگ شده پشیمون نمیشدم 

کاش بودی محکم بغلم کنی بگی عوضش من هیچوقت روت دست بلند نمیکنم 

کاش اصن بودی میگفتی میبرمت یه جای دور هیشکی نتونه اذیتت کنه 

کاش بودی بهت میگفتم چقدر خستم ازینکه از پس همممه چی دارم تنهایی برمیامو اصلا به روی خودم نمیارم که چه مرگمه 

کاش بودی فقط نگام میکردی تا حس کنم نامرئی نیستم 

وجود دارم 

کاش اصن این همه شرایط و اتفاقو ترسو کوفتو زهر مار برات مهم نبود میومدی برم میداشتی میبردی یه جایی که فقط بغلت باشه 

من باشم 

من خسته شدم انقدر تنهایی زخمامو تیمار کردم 

من خستم 

خستم از تنهایی از خودم مراقبت کردنام 

کاش اصن بودی من قول میدادم نگم زخم دارمو درد میکشم 

اصن هیچی نمیگفتم 

کاش اصن انقدری ارزش داشتم که میموندی 

که بودی 

نمیدونم ..

این بغضه داره خفم میکنه 

یه چیزی بیخ خر گلوم منو سفت چسبیده ول نمیکنه 

کاش بودی میگفتم چقدر رفتارای پسرایی که رل دارنو بهم پیشنهاد سکس میدن آزارم میده 

کاش بودی برات تعریف میکردم چقدر آدما دروغگوان 

کاش بودی برات از درد داشتن همه چی میگفتم 

تهشم مچاله میشدم تو دلت میگفتم ولی بخدا من هیچوقت بدی کسیو نخواستم 

حتی اونی که روم دست بلند کرد 

میدونی 

یه سری چیزا هیچوخ دیگه درس نمیشه 

مث اشکایی که هیچوقت بر نمیگردن 

مث صداهایی که دادوبیداد شدن تو سرت 

کاش ارزششو داشت 

کاش دلم نمیسوخت برا خودم 

دختر قصه داره تموم میشه ..

منجی همه قصه های دورش بود ولی حالا از پس قصه خودش داره برنمیاد 

ترس نیس 

ناامیدیه شاید 

شایدم نه 

نمیدونم چیه 

کاش بودی پناهگاه میشدی برام 

نیستی دیگه 

نمیخوای باشی 

من که نمیتونم بزور بکشونمت تو دلم 

ولی من منتظرت میمونم 

من دلم برات تنگ میشه حتی اگه نگم 

من پر میشم 

من دلم خورد میشه 

ولی تو با همه آدما فرق داری 

تو بیا بمون پیشم 

من قول میدم نذارم دلت مث من بگیره 

من قول میدم کلی مراقبت باشم 

قول ...

 

  • ۰۰/۱۲/۲۵
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.