بهم ریختگی
دوشنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۰، ۰۹:۵۰ ق.ظ
این چند ماه برام مثل تبعیده
تحمل شرایطی که دوسش ندارم
تحمل آدمایی که دوسشون ندارم
آه
کلی حرف تو دلم مونده که کسی نمیخواد بشنوه
ینی میدونی
همیشه اونی که یهو شمارش رو گوشی دوستاش میفتاد و بهشون میگف دلم برا صدات تنگ شده من بودم
داشتم نوشته های اسفند های پنج سال پیش تا حالا رو میخوندم
میدیدم انگار من از یه جایی به بعد فریز شدم
منجمد موندم
انگار همونم ، ولی خب عوضم شدم
نمیدونم این بهتره یا بدتر
اما من دوستت دارم
خیلی زیاد
مثلا اندازه همه کارایی که باهم نکردیم
اندازه همه جاهایی که باهم نرفتیم
مثلا ...
نمیدونم
این روزا حتی زیاد نمینویسم ازون چیزی که باید
شاید چون دارم همه تلاشمو میکنم بخاطر نیارم ولی موفق نیستم
چون یادم میای
چون درست وسط همه چی میرسم به تو
من تابو بودم نه؟
از داشتنم خجالت میکشیدی؟
اصن دیگه مهم نیست ..
میبینی چطور بهم ریختم ؟
- ۰۰/۱۲/۰۹