ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

نیاز مندی

يكشنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۲:۵۷ ق.ظ

توی رها ترین حالت ممکنمم 

و این خیلی خطرناکه 

خیلی 

کاملا آگاهم این بی تفاوتی چقدر ممکنه منو ببره لبه پرتگاه و دیگه برنگردونه 

فقط کافیه این یکم شک به اطمینان تبدیل بشه 

وقتی انقدر ساکت میشم بیشترین نیازو به حضور یه نفر دوم دارم تا منو از دست فکرام نجات بده 

من همیشه منجی بودم 

همیشه اونی بودم که نجات دادم 

کسی صدامو میشنوه ؟ 

من اینجا تو .. توی نزدیک ترین شرایط ذهنی و روحی به ..

سخته گفتنش 

برا همین هنوز تو چت کردن با دوستام تو طبیعی ترین حالت ممکن خودمم 

برا همینه به هیچ کدوم از دوستام نه نمیگم 

هی پسر 

من واقعا نیاز به حضورت دارم .‌.

 

  • ۰۰/۱۲/۰۸
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.