تعلق نداشتن
دلم میخواست توی اون دورانی بودیم که رو یخ دریاچه روستامون اسکی میکردیم
و کوکی شب عید پاک میخوردیم و کلی لباس گرم تنمون بود و رو لباس بافتم عکس گوزن شاخ دار بود
اصن دلم میخواست یه کارگر معمولی و سرکش زمان انقلاب صنعتی بودی که یه گوشه دنیا عاشق دخترک معمولی ای که من باشم و موقع نون گرفتن از کنارت رد شده بودم شده باشی
چیه این صنعت کوفتی
چیه این تکنولوژی لعنتی
من عاشق خونه های کوچیک چوبیم
عاشق قدم زدن تو باغ های اطراف
عاشق صاف کردن یقه لباست
من بخدا عاشق تا دم در همراهی کردنت وقتی سوز سرما تو تنمه و خواب تو چشمامم
تو نمیدونی ولی من عاشق لمس کردن موهای سینتم
حس کردن ضربان قلبت کنار شقیقم
عاشق صدای راه رفتنت رو کفه چوبی خونمون
وقتی شیر گرم رو آتیش ذغالی شومینه خونه داشتیم
اصن من عاشق هیزم شکستنم
کاش بودی
همه اینارو دم گوشت میگفتم
کاش بودی برات ازین لباسای دامن دار پف پفی میپوشیدم
یا این لباس خواب مینیمال سفید ساده ها
کاش بودی عاشق ترت میبودم
بودی به اندازه زیبایی دوران ، عاشق بودنت میشدم
بودی پناهگاه شبام بشی
بودی چشم میدوختم به حرکت مژه هات موقع پلک زدن
بودی...
فقط بودی
من متعلق به این زمان نبودم
- ۰۰/۱۲/۰۷