ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

Dilenmem

شنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۰، ۰۲:۴۲ ب.ظ

امروز بهم گفت تک تک اینترنارو نگاه کن 

نگاه کردم 

گفت دیدیشون ؟ 

گفتم آره 

گفت از تک تکشون بهتری 

چپ چپ نگاش کردم رفتم حوصله نداشتم 

 

بحثو شروع کرد گفت من حاضرم گوشیمو بدم دست طرف تا چکش کنه تو حاضری ؟

گفتم من کاری میکنم به چک گوشی نرسه ولی آره حاضرم 

با اطمینان گفت اصلا امکان نداره تو حاضر باشی 

گفتم میدم دستش که ببینه چیو از دست داد 

 

میدونه ازینکه کنترل شدنو اثبات اعتماد بدونن متنفرم 

میترسه 

از چی؟ 

ازینکه من حاضرم سر آزادیم و مستقل بودنم تا هر حدی تاوان بدم

  • ۰۰/۱۱/۳۰
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.