ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.
و تو
از
هر آنچه
تاکنون
دیده بودم
زیباتری

بایگانی

طوفان

پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۰، ۰۹:۵۴ ق.ظ

دوست نداشتن هیچکس ، چیزی که عمیقا به آن نیاز داشتم 

من نیاز داشتم مدتی هیچکس را دوست نداشته باشم و نگران هیچکس نباشم و به خودم اهمیت بدهم و خودم را دوست داشته باشم و نگران خودم باشم 

من نیاز داشتم دلم برای کسی نلرزد و اسب یادم هوای بیشه زار خاطرات هیچ کسی را نکند نیاز داشتم در دل جریان زمانه خودم را غرق کنم آنقدر که به خنثی ترین حالت ممکن احساسات برسم باید کمی برای خودم زمان میگذاشتم  و به خودم عشق میورزیدم و خودم را دوست میداشتم 

من از دوست داشتن آدم ها خسته بودم 

  • ۰۰/۱۱/۲۱
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.