ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

بزرگ شدن به معنای واقعی کلمه

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۳۷ ب.ظ

فاطمه بهم گفت وقتی دیدم با نگین حرف میزدی خیالم راحت شده 

گفتم چرا 

گفت چون با هیچکدوم از بچه های کلاستون حرف نمیزدی 

دلم برات سوخته ولی وقتی دیدم تو که خوبی فهمیدم مشکل ازونا بوده 

من میدونم فاطمه چیزی تو دلش نیست 

میدونم خودم تا وقتی مجبور نشم حرف نمیزنم 

میدونم مشکلی تا حالا با بچه ها نداشتم 

ولی از حس ترحم متنفرم 

متنفرم 

متتننففرر 

ولی خب هر چی بزرگتر میشم دیگه چیزی برام مهم نیست 

اونقدرها مهم نیست 

مثلا امروز قضاوت شدن برام مهم نبود 

اصن حرفا دیگه برام مهم نیست 

 

مثل اینکه جدی جدی بزرگ شدم 

 

حس عجیبیه ...

  • ۰۰/۱۱/۲۰
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.