ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

وال

دوشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۰۸ ق.ظ

از امروز افتادم دنبال کارای ثبت نمره هام 

آموزشی که کارشناس رشتت نیس 

دایره امتحانی که سیستمش وصل نیست 

مدیر گروهی که جواب نمیده 

و خراب شده ای به اسم اینجا 

و منی که جز صبوری کاری ازم برنمیاد 

کاری نمیتونم بکنم جز فردا و فرداهاش اومدن 

اون سالی که کنکور داشتم آهنگ وال رو گوش میدادم و حس میکردم زمان تو بدترین جای ممکنش ایستاده و هر چی سعی میکنم هلش بدم تا پیش بره از جاش تکون نمیخوره 

الان حس میکنم بهم دروغ میگن سال ۱۴۰۰ داره تموم میشه 

نمیدونم شبیه حس اینکه من یخ زده باشم 

فریز شده باشم تو یه جایی یه سنی 

نمیدونم کدوم تروما باعث شده چیزی بخاطر نیارم 

کدوم تصادف 

کدوم اتفاق 

کدوم خاطره 

 

 

  • ۰۰/۱۱/۱۸
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.