ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

من از زمستون‌چی میخوام

شنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۰، ۰۹:۰۲ ب.ظ

لاک خاکستری 

ناخونای کوتاه 

بافت آستین بلند 

و آغوش ...

یه آغوش امن 

چند وقت پیش داشتم میگفتم آغوش باید پناهگاه باشه 

باید امن باشه 

باید مال آدم باشه 

برا همینه آدم تو هر بغلی آروم نمیشه

اصن دقیقا برا همینه که آدم میفهمه کدوم بغل واقعیه کدوم نیست 

برا همینه آدم دلش برا یه سری بغلا تنگ میشه یه سریا نه .

هوف ...

میدونی ...

من درست شبیه بچه ها بهونه گیر شدم 

درست شبیه کسایی که دلشون گرفته بهونه گیر شدم 

ولی حاضر نیستم وقتی بهم میگن بنال راجبش حرف بزنم 

البته اینکه کسی ام بهم نمیگه بگو چه مرگته بی تاثیر نیست 

خلاصه که ...

تارای عزیزکم 

تارای دلبرکم 

میگذره من میدونم ...

واقعا تحت فشارم از نظر روانی 

هوف 

  • ۰۰/۱۱/۱۶
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.