هیچوقت تو زندگیم این حجم از ابهامو متحمل نشده بودم
بار بعد احتمالا تکلیفم روشن تر از الان باشه
نمیدونم الان اینجوریم که شبیه این دونه بال دارا هست که وقتی رها میشن میچرخن با باد حرکت میکنن
دقیقا اونجوریم
حالا اینارو ول کن
بار بعد دستتو میگیرم میبرمت همونجایی که عاشقشم :)
نمیگمم کجا عوضش ...
نمیدونم چرا یهو بغضم میگیره یهویی اشک تو چشمام جم میشه
نمیدونم چه مرگمه چمه
واقعا تو اوج خوشحالی یهو همه چی متلاشی میشه
به ریز ترین حالت ممکنش
حتی دلم نمیخواد حرف بزنم
دلم میخواد گم بشم دیگه پیدا نشم
گم تر از وقتایی که خون دماغ میشمو دلم نمیخواد پاکش کنم
ببینم اینکه منتظرت باشن چه مزه ایه ؟
تو برام مزه اون شیرینی ای که عاشقشم داری
برام حس اون دورانی ای که دلم میخواست توش بدنیا میومدمو نیومدم
دلم انگاری پر شده
چشمامو میبندم
کاش دیگه ترسی نداشتم
ولی مگه ادم از هر چی بترسه سرش نمیاد ؟
کاش میشد ادم هر موقع دلش میخواست اونی که دوس داشت بغل میکرد گریه میکرد تا خوب ش
خب دیگه تارا فرار میکنه
ولی بهم ثابت شد بخوام از پسش برمیام
دردشم کمتره
- ۰۰/۱۰/۲۵