ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

من آدم ساکت شدنم یه نداشته ساکت

شنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۰، ۰۶:۵۱ ب.ظ

من ازون آدما بودم که یهو ساکت میشد 

یهو ساکت میموندم یه گوشه نگاه میکردم بعدم میرفتم پی کارم 

دلتنگ میشدم حرف نمیزدم 

محبت میکردم تو سکوت بود 

دلم میشکست هم ساکت میموندم 

انتظاری هم نبود که درک بشم 

ولی اینکه همیشه مقصر شمرده میشدم یه تکرار دردناک بود 

اره من میدونم تو این دنیا نباید ساکت بود 

باید حقتو بگیری 

ولی من دیگه ادم انرژی گذاشتن رو جنگیدن نبودم 

شایدم اشتباه کردم نمیدونم 

اما خب ...

یه روزی یه جاهایی آدما منو با همین ساکت بودنم یادشون میاد 

فقط به چیزی 

من همیشه برات نداشته های خودم بودم ..

  • ۰۰/۱۰/۱۸
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.