قول میدم
اگه بخوام صادقانه بنویسم و مثل همیشه خیلی خوب چیزیو پنهان نکنم
این مدت تو حجم زیادی از تنهایی غرق شدم
احساس تنهایی زیادیو متحمل شدم
بارها تصمیم گرفتم از دونه دونه آدمها اونقدر فاصله بگیرم که محو بشم و دیگه براشون وجود نداشته باشم
دلم میخواست دیگه هیچ جایی نباشم
کسی منو بخاطر نیاره
عین همون بارها دلم میخواست لب مرز ناامیدیم از همه آدمها برگردم و باور کنم که نه هنوز ممکنه باشن کسایی که بودنت تو زندگیشون حالشونو بهتر کنه
یا مثلا باشن آدمهایی که بودنت براشون نداشته های خودت باشه
ولی نشد
من هر بار ناامید تر از قبل ادامه دادم
یه جاهایی دیگه خودمو با چند تا کلمه و نوشته و آهنگ یادادوری نکردم و پروسه پذیرفتن فراموش شدنمو شروع کردم
زمان برد
دلم گرفت
حتی بابتش گریه کردم
حساس تر شدم
ولی خب ....
کاش اینطوری نمیشد
کاش باز میتونستم اعتماد کنم
باور کنم
کاش میشد بگم من دقیقا اومدم تو نزدیک ترین نقطه و نشون دادم دلم براتون تنگ میشه اما شما منو نمیدیدید
ندیدید ...
اره من حتی موقع نوشتن این کلمه هاام بغضم میگیره
دلم هنوزم میگیره
و هزاربار دیگه ام تکرار بشه بازم برام عادی نمیشه و هر بار دردش همونقدره
همونقدر ناراحتم میکنه
این کلمه ها همینجا دفن میشن
و من باز مثل یه آدم معمولی با یه زندگی نرمال میرم اون بیرون بین اون آدمایی که از طرفشون پس زده شدن حس میکنم
و دقیقا انگار محکم محکم هلت بدن عقب و تو دیگه جون نداسته باشی بلند شی ادامه بدی اما مجبوری چون چاره ای نداری
خدای من ...
اون یه روز خوب رو با آدمهای خوب بفرست
من هنوز امیدوارم
هنوز کلی محبت تو دلم قلمبه نگه داشتم براشون
من هنوز میتونم دوسشون داشته باشم
قول میدم کم نیارم
قول میدم همه همه مهر وجودمم ته کشید قلبم تنها منبع نور رو زمینت باقی بمونه ...
- ۰۰/۱۰/۱۲