ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

تسلط

پنجشنبه, ۹ دی ۱۴۰۰، ۰۵:۳۱ ب.ظ

منتظرم ساعت هشت بشه برم خونه 

دوش بگیرم خاتون ببینم

با چایی زعفرونی و شیرینی 

حتی هوس شلغمم کردم 

این دکتره خیلی کنده

اعصابم خورد میشه باهاش شیفتم 

واقعا رو مخمه 

هوس هوای سردی که برف بباره ام کردم 

ازینا که انگار هوا قرمزه 

بعد برف درشت درشت میشینه رو موهات 

دیشب باز یکی دیگه از بچه ها گفت تو از کجا انقدر باهوشی 

من خودم باهوشی نمیدونمش 

بیشتر توجه به جزئیاته

من فقط حواسم به جزئیات هست 

اونم خیلی 

این خیلی حساسم میکنه 

خیلی اذیتم میکنه گاهی 

نمیدونم ولی خب حس باحالیم هست 

برا همینه همیشه از جزئیات مینویسم 

توجه بهسون ارومم میکنه 

و خب یه جورایی دلم میخواد همش فکر کنم 

تسلط داشتن به یه چیزی آرومم میکنه 

  • ۰۰/۱۰/۰۹
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.