ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

لعنت

دوشنبه, ۶ دی ۱۴۰۰، ۰۷:۴۸ ب.ظ

واقعا نیاز دارم یکی بیاد بهم بگه تو زندگیش نقش بسزایی دارم ولی خب وجود نداره

حالم ازینکه هرچی میشه جسمی بهش واکنش نشون میدم بهم میخوره 

یا زیر چشمم گود میشه 

یا رنگوروم پریده میشه 

یا ضعف میکنم 

یا زودتر پریود میشم 

یا جوش میزنم 

یا دچار اسپاسم عضله میشم 

هوف 

کاش میشد هدنرسمونو بگیرم تا میخوره بزنم صدای خر بده 

ولی خب متاسفانه بی ارزش تر ازین حرفا میبینمش 

 

 

  • ۰۰/۱۰/۰۶
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.