ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

تروما

يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۲:۴۶ ق.ظ

تو نمیدونی که گردنت حکم نیکوتین سیگارو داره 

نمیدونی که دلم میخواد تو گودی گردنت عمییق نفس بکشم 

تو هیچی ازم نمیدونی 

هیچی 

حتی نمیدونی چند روز گذشته اشک ریختم دلم گرفته و نفسم بزور بالا اومده و حتی به اینکه خودمو بکشم فکر کردم 

اره تو نبودی منو بغلت بگیری موهامو ناز کنی 

نبودی بوسم کنی 

اصن نمیدونم الان کجایی و داری چیکار میکنی 

چون همش ازم فاصله گرفتی دور شدی دورتر شدی 

و من هی بغضم گرفت 

گریم گرفت 

از دست اتفاقا و آدما 

ولی خب ...

آخ نمیدونی این مدت چقدر نشستم جلوی تیربارون تروماهای گذشتم و دم نزدم 

هیچی نگفتم 

کجایی اخه چرا پیدا نمیشی 

چرا نیستی 

چرا نمیای پیشم 

  • ۰۰/۰۹/۲۸
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.