ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

بله شاهد قاطی مرغا شدن روز افزون ملت هستیم

پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۰، ۱۲:۲۱ ق.ظ

هم اتاقیم ازدواج کرد 

خبر ناگهانی بود 

اه هر چی بزرگتر میشیم بیشتر دلم میگیره 

قاعدتا باید براش خوشحال باشم 

لااقل عشقش بود 

ولی من همیشه هر بار دو نفر باهم رل زدن حس واپاشی بهم دست داده 

کی این دانشگاه لعنتی تموم میشه من برم سر کار 

اره وسط عروسی من دغدغم کارمه 

حس میکنم فقط اونه که خوشحالم میکنه 

هوف 

حس تنهایی عمیقی منو فراگرفت چرا 

دلم ازدواج نمیخواد 

ولی لعنتی چرا نیستی اخه 

من دلم قلمبه شد بسکه نبودی

  • ۰۰/۰۹/۲۵
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.