ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

مگه عشق چیزی جز اینه؟

چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۲۳ ق.ظ

یه روزی باهات همه شهر کتابای شهرو میگردم 

به همه دلخوشیام ذوق میکنم 

یه روز همه چیزایی که بلدمو بهت یاد میدم 

ولی هیچوقت بهت نمیگم اینکه حواسم به معمولی ترین کارای روزمرت باشه چقدر ارومم میکنه 

لباس عوض کردنت دست تو موهات کردنت غذا خوردنت خندیدنت با گوشی کار کردنت حتی خسته بودنت 

و عصرا برات کیک خونگی درست میکنم و چایی زعفرونی دم میکنم

و دامن میپوشم و برای فردامون گردو میشکنمو انار دون میکنم 

و قبل خواب برات کتاب میخونم 

و شبا وقتی نور یباشکی آشپزخونه از بین در میاد تو اتاق بغلت چشم میدوزم به مژه های گوشه چشمت 

بعدم چشمامو میبندمو با سر انگشتام گرمی تنتو لمس میکنم 

و به این فکر میکنم چقدر پناه بودنت بهم حس امنیت میده وقتی ازون دنیای عجیب غریب بیرون نجات پیدا کردم 

  • ۰۰/۰۹/۲۴
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.