سرپاتر از دیروز
الان اگه برگردم عقب همون سال اول میرم پرستاری دانشگاه تهران میخونم
این همیشه حسرت دلم میمونه و اشتباهی که کردم و موندم پشت کنکور تا همیشه باهام میمونه
گذشت
این ۴ سال با کلی اتفاقای عجیب غریب و کوچیک و بزرگ ورق خورد و داره آروم آروم تموم میشه
اره شاید باید بشینم خودمو اینطوری توجیه کنم که اگه این اتفاقا نمیفتاد تو تارای الان نبودی
این جمله شاید باید اتفاق میفتاد که بارها تو این چند سال گذشته به خودم گفتم
فهمیدم داشتنو از دست دادن خیلی سخت تر از به دست نیاوردنه
من فهمیدم قراره گاهی یه ظلمایی در حقم بشه که هیچ کاری ازم برنمیاد جز پذیرفتنش
قراره با ادمهایی روبرو بشم که سیاهی قلبشون دلمو بشکنه و عوض شدنشون دلمو به درد بیاره
فهمیدم هیچی جز خودم نمیتونه نجاتم بده و مهم باشه
و خیلی تجربه های دیگه از آدمای غلط
درسته این چند سال انزوای خودخواسته رو تجربه کردم
دل کندم از امید داشتن
و خودم محکم خودمو بلند کردم گفتم اشکال نداره حالا کلی چیز میز برا ادامه دادن داری
من خوشحالم از خیلیا رد شدم
از خیلی اتفاقا دل کندم و تصمیم درستی گرفتم
بابت هیچکدوم پشیمون نیستم چون هیچ تضمینی نیست که اگر اون ای کاش ها اتفاق میفتاد من الان ادم خوشبخت تری بودم
اما ازین به بعد مثل آدم تصمیم میگیرم
مثل آدم کار میکنم و مثل آدم تلاش میکنم
:)
امضا یه زخم خورده سرپا
- ۰۰/۰۹/۱۹