تهوع دربرگیرنده
گاهی وقتا دلم میخواد یکی ازم بپرسه تارا حالت چطوره اما نمیپرسه
گاهی دلم میخواد یکی بهم توجه کنه اما نمیکنه
گاهی دلم میخواد حس کنم تو زندگی یه نفر نقش خیلی مهمی دارم اما ندارم
گاهی دلم میخواد یکی یواشکی حواسش بهم باشه اما نیست
گاهی دوست دارم تنهایی آوار این سال هارو نکشم اما میکشم
گاهی دلم میخواد هیچوقت یه سری اتفاقا نمیفتاد اما افتاد
دلم میخواد برم بغل یکی مچاله بشم انقدر گریه کنم تا تموم بشم
حل بشم
اصن همم اشک بشه از چشمام بریزه بیرون
تموم ش
همه حافظم اشک بشه
همه همه همه چی
انقدر دروغ شنیدم که دیگه راستارم باور نمیکنم
انقدر دلم شکسته که دیگه هیچی ندارم بذارم برا ادامه دادن
انقدر تنهایی از پس همه چی برومدم که کسی نفهمید دارم ذره ذره وجودمو تو مسیر گهی که اومدم جا میذارم و الان هیچی ازم نمونده
انقدر دلتنگم که حالم داره بهم میخوره
سردرد دارم
هیچیو دیگه نمیتونم باور کنم
هیچی ..
من فقط خیلی خوب بلدم نشون ندم
خیلی خوب بلدم پنهان کنم
:(
؛
دلم میخواد بمیرم اما نمیمیرم
- ۰۰/۰۹/۱۰