ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

چیه این زندگی

پنجشنبه, ۴ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۳۸ ق.ظ

ما بزرگ شدیم 

کلی اتفاق افتاد 

کلی عوض شدیم 

کلی ضربه خوردیم 

کلی لحظه ها حس تنهایی کردیم 

کسی نبود بغلش گریه کنیم 

هی زور زدیم بوی گردنش یادمون نره 

دلتنگی خفمون کرد 

دور بودیم 

دور موندیم 

هی گذشت گذشت 

این ادم عوض شد اون ادم بد شد بامون 

باز گذشت دلمون شکست خورد شد 

برا ارضاشون خواستنمون نه گفتیم عقده ای گفتنمون 

گذشت بهمون توجه نکردن 

انداختنمون وسط اقیانوس بدون جزیره گفتن دووم بیار

زنده موندیم خودخواه شدیم ازمون تعریف کردن باور نکردیم

اومدن سمتمون پس زدیم 

حرف زدیم پشتمون خالی شد 

تنهامون گذاشتن 

هواشونو داشتیم پشتمون بد گفتن 

عاشق شدیم ..

اره عاشقم شدیم 

چرا همه چی انقدر مبهم شد ، چیه این زندگی؟

 

  • ۰۰/۰۹/۰۴
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.