ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

روزا دارن عین برقوباد میگذرن

دوشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۱۸ ب.ظ

بابا میگه انقدر باید ازین تبعیضا ببینی حالا حالا ها مونده 

من دلم میگیره و به تمام تجربه های مشابه فکر میکنم 

به همه وقتایی که حس تنهایی کردم حس اضافی بودن و یه چیزایی تو این مایه ها 

این چند روز عصرا که میخوابیدم بعد بیدار شدن انگار حالم از زمینوزمان بهم میخورد انقدر انرژی منفی و گه داشتم که یه لحظه هاییش دلم میخواست تموم ش همه چی 

راجب اولویت چندم بودنم دارم یه چیزایی تجربه میکنم 

و حالم ازین یکیم بهم میخوره 

یکمم تکلیف واحدام مشخص نیست که خب اینم یکم اذیتم میکنه 

مدیر گروهمون تکلیفمونو روشن کنه ببینم دقیقا کی تموم میشه این دانشگاه مسخره که گه ترین تجربه کل زندگیم بود و واقعا نمیدونم بقیه چطور با دانشگاهاشون حال میکنن وقتی انقدر میتونه مزخرف مطلق باشه 

یه سلامی هم بکنیم به اونایی که سال تا سال نیستن ولی باز هلک هلک پا میشن میان اینجا منو میخونن چطوری پیگیر فضول 😂

اره این قسمت عن شخصیتم بولد تر ازون مهربون درونمه فعلا باید بپذیریش

خب اره تازه دارم برات جزئی مینویسم که بیشتر اون حس فضولیت اروم بگیره 

خب حالا به هر حال قرار نیست همیشه من طرف خوبه ماجرا باشم 

اصن من هیچوقتم طرف بد نبودم اما دیدم اع اصن دست من نیست بابا ادما هرطور دلشون بخواد هرجور عشقشون بکشه راجبم فکر میکنن دیگه منم کشیدم بیرون 

دیگه از چی بگم؟ 

آها اون روز رفتم بغل مامان و گس وات صدای قلبش ارامش بخش ترین ملودی دنیا بود 

سربه سر بابا گذاشتم ولی یه بار وسط این اذیتام گفت نه خوشم میاد قشنگ ازین تخسایی که میخواستم 

و اره من با اینکه نتونستم بخاطر بابا پزشکی قبول بشم خوشحالش کنم اما در اینده قراره بیشتر از پزشکی خوشحالش کنم که هب اینو دیگه نمیگم چون تویی که فضولی به هر حال نباید اونقدرام اروم بگیری یکم بیقراری بیشترم برات لازمه 

من واقعا نمیخوام دختر خوبی باشم ولی نمیتونم ! 

اره دیگه زیادی خوب و ایده آلم انقدی که هرکی رد شده دلش خواسته 

حالا یه مدت پیش یه خری افتاده بود دنبالم خونمونو پیدا کرده بود من استرس داشتم نکنه بیاد بلاملایی سرم بیاره ولی بعد قشنگ ریدم بهش چون دلم میسوخت اگه اینکارو نمیکردم نکبت 

او ازین داستان ریدن به آدما کلی زیاد هست برای تعریف 

چقدر من بی تربیت شدم تو پست گذاستن ولی خب دلم میخواد تو مگه فضولشی؟ برو سرتو بکن تو باسن زندگی خودت البته میدونم زندگیت انقدر بی محتوا و پوچه که حتی باسن نداره 

ولی بذار منجیت باشم با ساختن باسن برای زندگیت هم به خودت لطف کردی هم مارو از شر انرژی منفی حضور شنیع و نامبارکو نامیمونت رها کردی 

اوه چه توپم پره 😂

اره دیگه فشتر خریت ملته نمیتونم کاریش کنم 

بزرگ که بشی احمقای دورت خواسته ناخواسته بزرگ میشن 

خیلی نوشتم دیگه بسته زیادی بهت توجه شد 

یه سری عشق منم هستن میخوننم به شما توجه ویجه دارم تو کالبیم 

ولی خب کلا اینطوریم که اونایی که دوس دارمو فقط فقط برا خودم میخوام پس چیزی ازشون نمیگم 

ولی نفسم به نفستون بنده اوه چه با احساس 

خلاثه شماها کلی مراقب خودتون باشید 

دوستدارتون ط دونقطه 

  • ۰۰/۰۹/۰۱
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.