ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

درد یواشکی مزمن یهویی

جمعه, ۲۳ مهر ۱۴۰۰، ۰۳:۵۰ ب.ظ

همه چی از یه تصمیم یهویی که حاصل اتفاقای کوچولو کوچولو بود شورو شد 

من خسته شدم 

اره خسته شده بودم از بودن 

ازینکه من اونی بودم که بود 

و نبودش با بودش فرقی نمیکرد 

اولش که اومدم بنویسم کلی حرف داشتم اما میدونی که من دقیقا یهو وسط راهه که خسته میشم 

نه که بخوام وایسم نه یهو ساکت میشم 

یهو همه به خودشون میان میبینن چند ساعته تارا یه کلمه ام حرف نزده 

اره دقیقا یهو ساکت شدم 

یهو همه دلخوشیامو جم کردم اوردم ریختم تو دلم و بستمش که برم 

نه برا همیشه ها 

اتفاقا من همیشه یه ور دلم منتظره

منتظره یه تیکه محبت 

یه تیکه مهر 

چمیدونم 

یکم دوست داشتن 

دوست داشته شدن 

نه که نداشته باشمش چرا دارم 

اما اینکه یاداوری بشه حس بشه قشنگه نیست ؟ 

شایدم ندارم نمیدونم 

این روزا خیلی حرف میزنم فکر میکنم میرم میام همشم با خودمه

تو بیمارستانم که هستم همش فکر میکنم فکر فکر فکر 

داره تموم میشه ها سال دیگه این موقع نه این ادما هستن نه این شرایط فقط منم که موندم ینی همینم منم ؟ 

ینی منم عوض میشم تو این یه سال ؟ 

داشتم ارزو نیکردم کاش دیگه هیچ اتفاقی نیفته یکم اروم بگذره 

مثل این چند روز که کتاب خوندم درس خوندم 

باز کتاب خوندم درس خوندم 

اون چند تا شیفت اول استرس داشتم برا بیدار شدنش 

میدونی من هیچوخ انقدر حرف نمیزدم 

اصن هیچوخ هیشکی نفهمید من حرف زدنمه که درده 

اگه نه حالت نرمال مرگیم نباشه اصن حرف نمیزنم که 

اینجوری یه ریز یه بند مینویسم 

طولانی مینویسم یه مرگیم شده 

که خودمم نمیدونمشا اگه میدونستم که مینالیدم میگفتم 

بهش میگم میام میام میبرمت همونجا که باید 

اصن با برف زمستون میام خوبه 

سفید چیلیک چیلیک میباره ارومه 

سرده 

سرده اره منم میدونم از سرما متنفرم 

اما تو زیر پل کارگر شمالی وایسا من دنیامو میدم 

مال تو 

ازینجا تا تو چند تا پاییز راهه ؟ 

یادته؟ 

نه تو یادت نمیاد 

اصن هیچی یادت نمیمونه 

میبینی خودمم فکر نمیکنم به کلمه ها فقط مینویسمشون الان تازه بیشتر تمرکز رو حرکت سریع شست دست راستمه رو کیبورد گوشیم 

خستم یکم 

فقط یکما 

یکم 

یه ذره 

نباش 

من اروم میگیرم 

  • ۰۰/۰۷/۲۳
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.