ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

تازه میخوام روشنش کنم

چهارشنبه, ۲۱ مهر ۱۴۰۰، ۰۳:۴۱ ب.ظ

نمیدونی چقدر دلم میخواد بشینم برات ریز به ریز همه چیو تعریف کنم 

ولی ساکتم 

نمیدونی چقدر دلتنگ همه کساییم که دوس دارم

ولی دورم 

نمیدونی چقدر دوس دارم برم سوار اولین اتوبوس تو ترمینال بشمو و حتی ندونم مقصدش کجاست 

ولی تو تخت لش کردم 

حتی نمیدونی چقدر حالم خوبه 

ولی پر نگرانی ساکنم 

تو هیچی ازم نمیدونی 

هیچی 

ولی من دوست دارم 

و این برام جالبه 

دنیا بزرگه 

خیلی بزرگ تر ازینکه این سریال چند مینه که عاشقشم پشت بند هم نبینم 

اره من یه غریبه آشنام مگه نه ؟ اینو خیلی خوب میدونی 

داری لمسش میکنی.

 

حتی سعی :) 

  • ۰۰/۰۷/۲۱
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.