ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

مگه نه اینکه هر تموم شدنی یه شورو شدنه دیگست

پنجشنبه, ۱ مهر ۱۴۰۰، ۰۴:۲۰ ب.ظ

عید ۱۴۰۰ لحظه تحویل سال یه ارزو کردم 

اینکه امسال زودتر بگذره 

نمیدونم ارزوی درستی بود یا نه 

قبلنا نوشتم 

من پاییزا همیشه دلم میگرفت 

الانا دارم کم کم عاشق پاییز میشم 

عاشق همون دل گرفتنا 

عجیبه اما داره اتفاق میفته 

میدونی

اینکه دارم زندگی میکنم و تلاش میکنم حواسم به تاریخ و زمان نباشه نمیدونم چیز خوبیه یا نه 

اما انگار افتادم تو یه سراشیبی که هر چی میگذره به انتهای یه چیزی بالاخره میرسم 

مثلا کاراموزیام که دو هفته دیگه تمومه 

کارورزیام که دی تمومه 

دانشگام که آخر سال تمومه 

حتی دوستیام 

نمیدونم ولی تموم شدنا بیشتر ازینکه برام دلگیر باشن 

معنی شروع دارن برام 

کاش میدونستی سر این تنبلیم چقدر خودخوری میکنم 

چقدر خودمو شکنجه میکنم 

چقدر ...

 

  • ۰۰/۰۷/۰۱
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.