ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

هی خودمو توجیه کنم تا جای فراموشی بپذیرمش

شنبه, ۱۶ مرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۴۹ ب.ظ

صمیمی ترین دوستم قراره ازم دور بشه 

بااینکه پیش اومده چندین ماه از هم دورباشیم اما امروز گریم گرفت 

نمیدونم این حس دلتنگی چیه که دو دستی میچسبه یه ور دل ادمو هی قضیه رو میکشه و ته نمیاد 

نمیدونم قبول کردن اینکه دیگه نیست موهامو ناز کنه خوابم ببره نیست براش اهنگ بذارم نیست تو خیابونا دستشو بگیرم و اینکه باید قبول کنم و بپذیرم گاهی نبودن ادما مساویه حال خوبشونه و باید این جای زندگی بپذیرم که قراره این اتفاق بیفته 

این مدت اونقدر دلتنگی خرمو گرفت و از دوستام جدا شدم 

که حس میکنم تنها موندم گوشه رینگ بی مربی بیکس 

اما زندگی همینه دیگه 

دور شدن و رها کردن و ساختن 

  • ۰۰/۰۵/۱۶
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.