فردا آخرین باریه که دور همیم وقتی تموم بشه نمیدونم هر کدوممون کدوم وریم
سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۵۱ ب.ظ
تازه رسیدم خونه
موهامو شونه میکنم
یه بغض سفت خرکشم کرده و نمیدونم باید چیکارش کنم
این حس دلتنگی
اینکه دلم برا نیما تنگ میشه برا علیرضا برا ثمین برا تک تک لحظه هایی که پیش هم بودیم و ساکت بودم برا تک تک وقتایی که نوبت من میشد و دیگه باید جم میکردیم میرفتیم
اشکام ...
اه دلم تنگ میشه
هیچوقت نمیتونم جلوی اشکامو ته هر چیزی بگیرم
پشت اون تارای قوی یه تاراست که یواشکی به ساده ترین چیزای ممکن وابسته شده
به حرف زدنا نگاها به لمس کردنا به بغض کردنا
به هزار بار فکرو خیال کردنا
هیچوقت نتونستم این تارا رو جموجور کنم
به وسیله های گوشه اتاق نگاه میکنم
به کتابام
به همه این چند ماه
همین یکی دو ماه اخیر
حس خفگی ...
کاش گریم میگرفت و اروم میگرفتم
- ۰۰/۰۵/۱۲