ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

۲۰۰۰ روز دیگر

پنجشنبه, ۷ مرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۰۳ ب.ظ

عدد کنار وبمو دیدم 

داشتم به این فکر میکردم که ۲۰۰۰ روز دیگه ممکنه کجا باشم و چیکار کنم و حالم چطوره 

به جایی رسیدم که نمیدونم باید امیدوار باشم یا نه 

میدونم برا ادامه نیاز دارم  که باشم 

اما خب 

شاید باید وسط این همه تناقض غرق شم تا یه جوونه ازم باقی بمونه که این همه سختیو تاب بیاره

دوستم گفت ما اصن سختی نکشیدیم از منطقه امنمون بیرون نیومدیم 

پس من چرا انقدر حس جنگیدن و خشم و فشار دارم ؟ 

  • ۰۰/۰۵/۰۷
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.