من جمع نقیضینم
جمعه, ۱ مرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۱۳ ق.ظ
انگار پر از حرفم اما خالی خالیم
انگار وسط یه جمع باشم اما تنهای تنها
انگار امید داشته باشم اما نخوام کاری کنم
هیچیو احساس نمیکنم هیچیو نمیتونم باور کنم
دلم نمیخواد حتی کسی بهم محبت کنه بااینکه بهش نیاز دارم برا زنده موندن
حالم ازین همه تناقض بهم میخوره
انگار دیگه منتظر اتفاق افتادن هیچ چیزی نیستم
فقط میخوام آدما کاری به کارم نداشته باشن
فقط هیچ کاری به کارم نداشته باشن
چقدر حس خستگی دارم
شبیه کارگر معدنی که زیر آوار ریزش تونل مونده و همه فکر میکنن امکان زنده موندن وجود نداره اما اون زندست
- ۰۰/۰۵/۰۱