احتیاج...
دلم گرفته ...
دلم خیلی گرفته ..
راستش من خیلی میتونم تحت تاثیر گذشته باشم
هر چیزی که منو یاد گذشته بندازه میتونه توکسری از ثانیه دگرگونم کنه و هرچقدر سعی کنم جون بکنم درست نشه
الان عجیب هوس گذشته رو کردم
من عین یه کرمو میشینم به کنکاش گذشته
نیما میگه شبیه آدم کوری که عینکش زمین افتاده و پیداش نمیکنه
دقیقا همچین حسی دارم
پر از تناقضم
انگار یه طرف وجودم میگه فاصله بگیر پیله بباف تموم کن همه چیو یه طرف سخت دلش میخواد تو آغوش کسی حل بشه و گرمی نفساشو دم گوشش حس کنه
هوف
انگار تا مرز انفجار پرم اما نمیترکم
انگار قراره همه چی تموم بشه اما نمیشه
یه حس اینجوری دارم که انگار منتظر چیزیم که قرار نیست اتفاق بیفته با اینکه خیلی نزدیکه
منظورم اینه نمیدونم ممکنه چی باشه
چی بشه
یکم خستم
تو این خراب شده شانس اینو داشتم دوز دوم واکسنمم بزنم
دلم میخواد چشمامو ببندم و وقتی باز میکنم همه چی خواب بوده باشه
چشمام میسوزه
دیشب یه خواب عجیب دیدم که هر چی فکر میکنم یادم نمیاد اما در از ترس و استرس و اضطراب و نگرانی بود
پر از خشم و عصبانیت
میخوام فقط تموم ش
کاش میشد آدما گاهی وارد خانواده جدیدی بشن
اینطوری امید پیداشدن آدمای خوب تو دل آدم زنده میموند
هوف
کاش یکی منو پیدام میکرد
- ۰۰/۰۴/۳۰