ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

برگشت

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۸:۴۶ ق.ظ

وبلاگ عزیزم 

یار و رفیق همراه چندین ساله من 

من برگشتم ...

  • ۰۰/۰۲/۲۶

نظرات (۱۰)

خوش

پاسخ:
مرسی عزیزکم 

:)

پاسخ:
جان من 

چه خوب

توی سوت و کوری این روزای بیان خیلی خبر خوبیه :)

پاسخ:
ممنونم

خوش برگشتی :)

پاسخ:
ممنونم 

خوش برگشتی^_^

پاسخ:
مرسی 

خوش برگشتییی :))

پاسخ:
میسی :) 

خوش برگشتی😍💛

پاسخ:
عزیزکم 

Welcome my friend

Welcome to machine

پاسخ:
Tnx

سلام. سلام.سلام... .:).

خوش برگشتین،و خیر مقدم... .:).🌻😃😄

پاسخ:
ممنونم 

خوش برگشتی :)

باید شیرینی بدی هیییییی دست جیغ هورا خخخخخخخ

پاسخ:
مرسییی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">