ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

تپش قلب

دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۰۵ ب.ظ

شاهین گوش میدهم 

شاهین باعث میشود یکهو ته دلم دلتنگ تمام لحظه های شکنجه شدنم شوم 

گفت جانم و من نگاه های زیر چشمیش را حس میکردم وقتی سعی میکرد متوجه نشوم و سعیش برای اذیت کردنم با گفتن اینکه ترمک هستم 

یا مثلا حالا مانده تا سرد و گرم زندگی را بچشم 

سعی میکنم اهمیت ندهم اما اینکه تا هدنرس میرود صمیمی تر برخورد میکند عجیب نیست 

این روزها بیشتر تخس بودنم خودش را نشان میدهد 

دلم بی پروایی میخواهد 

مسافرت تنهایی 

از همان هایی که با همسن و سالهایم اتش میسوزاندم 

دلم اما بی قرار است 

شبیه نوجوانی که کلاس زبانش مختلط است اما کراشش کلاس قبلی افتاده و  قلبش تا نیم ساعت بعد از همان نگاه دستوپاشکسته اول کلاس  تند تند میزند

  • ۹۹/۱۰/۱۵
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.