ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

روز دوم

دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۵۶ ب.ظ

چقدر دلم میخواهد لباس های مورد علاقه ام را بردارم و در باغ گردوی بیرون شهر عکاسی کنم 

احساسی شبیه به دلتنگی رهاکننده ای وجودم را پر کرده چیزی شبیه به اینکه در عین دلبستگی احساس تعلق نداشته باشی 

عجیب است اما یک عجیب دوستداشتنی 

حواسم را پی زندگیم دادم تا محکم در آغوشم بماند و گم نشود 

جایی درست میان قلبم 

شعر های فروغ میخوانم 

و پیاده مقصد شهر کتاب..

راستی من از فردا غروب ها را از پشت بام خانه به نظاره مینشینم 

 

امروز عجیب هوس این را داشتم دوستی طی تماسی بگوید چند دقیقه دیگر پایین پله های کوچه تان در بلوار به انتظارت می ایستم 

در راه برایم آکاردئون مهرداد بگذارد و وقتی حس میکند انقدر ها حوصله حرف زدن ندارم و ترجیحم نگاه های چشم هایم است سربه سرم بگذارد 

 

راستی بینهایت طاقچه ام را 560  روز تمدید کردم

 

مراقب خودت باش 

امضا: تارا

  • ۹۹/۱۰/۰۱
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.