روز دوم
دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۵۶ ب.ظ
چقدر دلم میخواهد لباس های مورد علاقه ام را بردارم و در باغ گردوی بیرون شهر عکاسی کنم
احساسی شبیه به دلتنگی رهاکننده ای وجودم را پر کرده چیزی شبیه به اینکه در عین دلبستگی احساس تعلق نداشته باشی
عجیب است اما یک عجیب دوستداشتنی
حواسم را پی زندگیم دادم تا محکم در آغوشم بماند و گم نشود
جایی درست میان قلبم
شعر های فروغ میخوانم
و پیاده مقصد شهر کتاب..
راستی من از فردا غروب ها را از پشت بام خانه به نظاره مینشینم
امروز عجیب هوس این را داشتم دوستی طی تماسی بگوید چند دقیقه دیگر پایین پله های کوچه تان در بلوار به انتظارت می ایستم
در راه برایم آکاردئون مهرداد بگذارد و وقتی حس میکند انقدر ها حوصله حرف زدن ندارم و ترجیحم نگاه های چشم هایم است سربه سرم بگذارد
راستی بینهایت طاقچه ام را 560 روز تمدید کردم
مراقب خودت باش
امضا: تارا
- ۹۹/۱۰/۰۱