کج خوابه
دیشب خواب دیدم پدر دوست صمیمیم با یکی از بچه های کلاس رابطه دارد
هیچ چیز نتوانستم بگویم
بعد انگار متوجه شدم دختر خودش را هم مورد مورد تعرض قرار میدهد
یاد هست بغض خفه ام میکرد و زده بودم زیر گریه ولی حرفی نمیتوانستم بزنم
فقط وقتی او را با پدرش راهی خانه میکردم دم گوش دوستم گفتم توروخدا به مامانت بگو و او گفت میگوید
انقدر وحشتناک بود که همین حالا هم که دیگر میدانم کابوس بوده ترسش را در جانم حس میکنم
خواب بود اما عمیقا وحشتناک چیزی که برایم عجیب بود این بود که سکوت کردم
اعتراضی نمیتوانستم بکنم جلوی چیزی را نمیتوانستم بگیرم انگار ناتوان از هر کاری بودم و این چقدر برایم سنگین بود
فقط یادم هیت بارها در خواب در ذهنم صحنه هایی که دیدم مرور میکردم تا در دادگاه به عنوان شاهد بگویم من شاهد همچین صحنه های دلخراش و کشنده ای بودم
چقدر سخت بود حتی فکر کردن به ان در خواب انگار در خواب دوست داشتم همه چیز دروغ باشد
حالا چطور انقدر راحت مینشینند روی جایگاه قضاوت و کسی که تجربه تجاوز تعرض مورد ازار و اذیت قرار گرفته را میبندند به توپ حرف های از بین برنده شان که مقصر خود تویی اگر نرفته بودی فلان جا اگر فلان چیز را نخورده بودی اگر فلان اعتماد را به فلان کس نمیکردی اگر حرف میزدی درباره اش و هزار اگر و اما و ولی و شایدی که روح او را هزاران بار میکشد
چطور انقدر راحت قاتل روح یک جسم میشوند
هر موجود دیگری هر موجوذچد دیگری جز انسان احساسات را درک میکند محبت را هم نوع را درد را ازار را
چطور انقدر راحت عذاب میدهند
با اینکه تحت هیچ شرایطی هیچ شرایطی مقصر کسی که مورد تعرض قرار گرفته است نیست نیست نیست باز هم میگویم نیست
انقدر راحت قضاوت نکنیم
اصلا قضاوت نکنیم حتی در شخصی ترین مسائلمان
- ۹۹/۰۶/۲۴