قلب متلاشی
اولین باری که پیدات کردم تو وب پری بود
یه قالب سبز ساده خوشگل که بالاش نوشته بود دوور لر و پری با ذوق تو جواب کامنتا نوشته بود کار توئه
من اون موقع ها وبلاگ نداشتم
میخوندم فقط
یادمه اومدم وبلاگت همون اول نشستم به خوندن اون همه نوشته
برات با اسم غریبه آشنا نوشتم
نوشتم نرو شاید یکی یه جایی منتظرت باشه
از پری خبر ندارم
از نارین خبر ندارم
از صخی خبر ندارم
هما ازدواج کرد
علی رفت دانشگاه
از اون دختره که سرطان داشتم خبر ندارم یادته شنبه عمل داشت رفتیم براش نوشتیم منتظرش میمونیم یادته توام براش نوشتی
نبودی بهار بزرگ شد کنکور داد
نبودی من وبلاگ زدم این همه نوشتم
نبودی رفتیم دانشگاه
میدونی اینکه نیستی اینارو برات تعریف کنم چقدر سخته
یادته میگفتی طراحیت اصن خوب نیست ؟ عکسای کلاس طراحی دانشگاه یادته؟
یادته چقدر پینگ پونگ دوست داشتی؟
یادته ؟
یادته هیشکی دلش نمیخواست بری ؟ یادته اون روز صبح دانشگاه بودی ؟
این لحظه ها داره دیوونم میکنه و نیستی ..
من با دیدن اون سنگ سیاه قلبم مچاله شد
میدونی هر بار دلم نمیخواست باور کنم
همسن من بودی ...
همسن الان من بودی دقیقا همسن الان من بودی
ولی میدونی من جرات تورو ندارم
جرات ندارم خودمو از همه بگیرم تموم کنم همه چیو
با اینکه دلم بد شکسته ها
میدونی ...
اشکام بند نمیاد
کاش بودی میومدم برات تعریف میکردم چقدر از تجربه های اون موقعتو دارم تجربه میکنم
کاش بودی بهت میگفتم چقدر بودنت خوبه
کاش نمیرفتی
کاش داغ نمیذاشتی رو دلم
دلم تنگ شده برات
خیلی تنگ شده
خیلی
- ۹۹/۰۶/۰۳