ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

Her

پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۴۶ ق.ظ

دیدن her خیلی برام سخته 

حتی امشب که بعد از دو سال شروع کردم از دقیقه ۵۸ به بعدشو دیدن راستش تا دقیقه ۷۹ بیشتر دووم نیاوردم 

با اینکه از ازار دادن خودم با زل زدن به همچین شرایطی که تعریفی از خودم منه یه جورایی پر تر میشم اما نتونستم 

اره شاید تو تنها کسی باشی که بدونی چرا 

 

 

 ولی میدونی    من همون دختره ام که سیگار روشن میکنه اما نمیکشه 

  • ۹۹/۰۴/۲۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">