شمال
چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۱۰ ق.ظ
یادمه اون باری که ناخواسته مجبور شدم بمونم پشت کنکور
همون اوایل مهر رفتیم بندرانزلی
یه سوییت دم دریا پیدا کردیم موندیم
حالم که خب شبیه از دست دادن یکی بود تو شوک بودم یادمه تا دو ماه اینا با هیشکی حرف نزدم
دلم واسه یه چیزش تنگ شده الان بیشتر از هرچیزی بهش نیاز دارم
هوا بارونی بود یه تیکه چوب بود نزدیکش میرفتم مینشستم اونجا حوصله کسیو نداشتم
دم صبح از دل درد پا شدم دوتا مفنامیک خوردم اروم نشدم
پا شدم بدون اینکه به کسی بگم زدم بیرون
هوا ابری بود کلی ابر نزدیک دریا بود
طلوع خورشیدو که نمیشد دید
همه جا ام خیس بود
یادمه نشستم چند ساعت فقط نگاش کردم
موجاشو صداشو
واقعا نیاز دارم الام برم اونجا دقیقا همون سوییت همون ساحل همون اب و هوا حتی
بشینم فقط نگاه کنم بدون اینکه تکون بخورم
بدون اینکه به چیزی فکر کنم و بدون اینکه دلدرد داشته باشم
- ۹۹/۰۳/۲۸